خاطرات من در روزهای تنهایی

هر ثانیه از زندگی که در این جهان میگذرانی با عجایبی مواجه می شوی که فکر میکنی از این عجیب تر دیگر نمی تواند اتفاق بیافتد.

در این اتفاقات ممکن است هیچ دخالتی نداشته باشی در نتیجه اگر خود را در بند قرار دادن بر فعل قرار دهی خود نیز اتفاقی عجیب تر رقم میزنی.

در پس گذر از این ثانیه های مرارت بار زندگی به مرور در خواهی یافت که در پس یا پیش این سوانح قرار گرفت که بلکه بهترین کار در کنارشان هر چند با مشقت قدم برداشت.

خاطرات من در روزهای تنهایی...

مواقعی که برای کسی که برای خیلی دوست داشتنی بود میگفتم نمیتوانم در جوابم بدون هیچ مکسی میگفت این قدر نگو نمیتوانم.

از آن زمان مدت خیلی زیادی میگذرد شاید بتوان گفت با اندازه ی یک عمر؛ در این مدت مدید به حرفش خیلی فکر کرده ام چرا بدون لحظه درنگ در جوابم میگفت انقد نگو نمیتوانم چرا هیچ وقت فکرنکرد منظورم از این که میگفتم نمی توانم این است که نمیخواهم که می گویم نمی توانم؟؟!

 

خاطرات من در روزهای تنهایی...

در پس هر داستانی فرد یا افرادی مقدمات به جلو رفتن آنداستان را فراهم می کند، فرقی نمی کند که این داستان در واقعیت به وقوع بپیوندد یا بر صفحات بی روح یک کتاب ،همیشه این افراد وجود دارند.  تقریبا در همه ی این داستان ها یک نفر نقش اصلی را بر عهده دارد و و محور داستان اوست .و مثال سایه های او هستند. اما این روال از داستان چه دز واقعیت چه در روایت خیلی وقت است محکوم به فنا و عدم جذابیت شده است، زیرا برداشتی تک بعدی از واقعیت است که تاثیر خود را بر روایت نیز گذاشته است. بشر امروز خواهان زندگی متفاوت از پیش بینی های بلند مدت است ،دیگر برایش بزرگ کردن یک شخصیت تا پا خاطرات من در روزهای تنهایی...ادامه مطلب

میل برای بدست آوردن دست نیافتنی ها در وجوم رخنه کرده است انچنان که می خاهم به هر قیمتی که شده است تو را یه دست آورم حتی به قیت از دست دادن خود.

می دانم که به احتمال زیاد بعد مدتی شاید کوتاه شاید بلند این احتمال وجود  دارد که از این کارم بسیار  پشیمان و شرمنده شوم.

اما می خواهم بدستت بیاورم ،نه بعد که در همین لحظه.

خاطرات من در روزهای تنهایی...

بی رنگیاحساس قشنگی است وقتی احساس میکنی احساست را میفهمد، انگار  قلب تو ادامه قلب اوست.احساس!... واژه ی تنهایی های من،احساس تنهایی من اما این بار احساس را در جایی ک تنها نبودم حس کردم،با یکی دیگر حسش کردم،  زیبا و دیوونه کننده بود.این بار عقلم به داد قلبم نمیرسد، قلبم دارد دیوانه وار به جلو می رود، ترس دارم،  ترس از این که در در دریای عشقش غرق شود،اما نميخواهم جلویش را بگیرم،  غرق شدن را با او میخواهم. خاطرات من در روزهای تنهایی...ادامه مطلب

صداي پای یار
ماه در آسمان نیمه ابری در حال خود نمايي است،  در حال نشان دادن راه به پيغام بر یار
باد در حال وزیدن است با وزش های آرام و تندش آهنگی سوزناک را در حال نواختن است،  آهنگی آغشته از دلتنگی، آهنگی برآمده از دلی مملو از درد فراق یار 
فریبا نمیدانم الان در چ حالی هستی اما احساسم میگوید این آواز دلتنگی صدای قلب پر احساس توست! 
شاید هم قلب بی طاقت و رنجور من است همه جا و در همه حال و در همه چیز  دنبال بوی تو میگردد

خاطرات من در روزهای تنهایی...

آتش سوزان اعتماد تار ظریفی است ک با سختی ساخته میشود و به آسانی میتواند پاره شود، میترسم که روزی من باعث پاره شدن اعتماد بینمون شوم،  میترسم از روزی که بگی حقم نبود بهم خیانت کنی چرا بهم خیانت کردیهمیشه ترس از آینده وجود دارد وجود این ترس در همه زمان و برای همه کس یک اصل ثابت است.میخواهم این ترس را کنار بزارم و ب توصیف خود برای خود در زمان حال بپردازم،قلبم چند روزی است که تند تر از همیشه میتپد، فکرم مشغول تر از هر زمانی است،آشفته تر از آنم که بتوانم حالم را توصیف کنمحرف هایت به مانند تیری وجود شکننده ام را میشکندبا هر جمله ای که میگویی قلبم شعله ور تر م خاطرات من در روزهای تنهایی...ادامه مطلب

گذر از زندگی بسته و  مملو از بی تفاوتی و بی عشق و عاطفه و ورود به جهان بی انتها و پهناور عاشقی و رندی کاری بس دشوار و ماندن در آن دشوار تر.

عقلم دیگر مرا یاری نمیکند در شناخت آدم های این دنیا، آدم هایی که زندگی را یکنواخت میخواهند بدون بالا و پایین های عاشقی.

می گویند عاشق هستیم اما در عمل عشق را آن چنان تحقیر میکنند که انگار هدف خلقتشان تحقیر عشق بوده است.

دلگیر چم از مردم این دنیا

خاطرات من در روزهای تنهایی...

شاید تا حالا آرزو زیاد کرده باشم،

اما نميدانم

چرا هر وقت آرزو میکنم فکر میکنم دارم مهمترین ارزویم را میکنم.
اما این بار

مهمترین آرزویم را میکنم، آرزوی نداشتن آرزویی دیگر

....

خاطرات من در روزهای تنهایی...

بر بالای کوتاه ترین دیوار شهر خواهم رفت
یواش ترین فریاد زندگی ام را خواهم کشید
به امید آن که شهر را از خواب عمیقی که در آن فرو رفته بیدار کنم
تا دوباره شراره های عشق بر بلندای مناره های شهر جنجالی پر سر و صدا به پا کند

خاطرات من در روزهای تنهایی...